فرهنگ امروز/ صالح نجفی:
باب بحث از نسبت اسپینوزا و مارکس در زبان فارسی باز شده است. جای خوشوقتی است؟ شاید. باید دید. یکی از چندین کتابی را که در دو سال اخیر در این زمینه به نشر رسیدهاند باز میکنیم، کتابی که با عنوان «بندگان مشتاق سرمایه: اسپینوزا و مارکس در باب میل» به همت انتشارات علمی و فرهنگی در سال ۱۳۹۷ منتشر شده است. این کتاب برپایه ترجمه انگلیسی کتابی به قلم فردریک لوردون، با عنوان اصلی «سرمایهداری، میل و بندگی»، به فارسی ترجمه شده است. از آغاز آغاز کنیم، از ترجمه «دیباچه» کتاب:
«سرمایهداری کماکان به ستیزهجو ساختن [مداوم و هرچه بیشتر] خویش ادامه میدهد. اگر گاهی چنین منظرهای مشمئزکننده نمیبود، به واقع میشد به ستایش از جسارتی دست زد که سرمایهداری با آن مبنای اصلی تمامی پیکره تفکری را لگدمال میکند که به مثابه مرجع ایدئولوژیک خویش به آن میبالد؛ زیرا در واقع این لیبرالیسم است که در قالب فرمولبندی کانت مقرر میکند «چنان رفتار کن که با انسانیت رفتار میکنی؛ خواه در رابطه با شخص خویش و خواه با هر شخص دیگری که همزمان آن را قسمی هدف به شمار آوری و نه صرفا چون وسیلهای».
«مداوم و هرچه بیشتر» افزوده مترجمان است. اولین سؤال: افزودن این کلمات چه کمکی به فهم جمله اول کتاب میکند؟ جمله کمی عجیب و تا حدودی نامفهوم است. سرمایهداری کماکان به چه کاری ادامه میدهد؟ (بگذریم که قید «کماکان» هم زائد است) به گفته مترجمان، سرمایهداری به «ستیزهجو ساختن» خود ادامه میدهد. «ستیزهجو» به شهادت فرهنگ لغت به معنای سرکش و ناسازگار و لجوج است. نویسنده، با اعتماد به مترجمان، میگوید، سرمایهداری کماکان به سرکش ساختن خود ادامه میدهد. «ستیزهجو» معادل پیشنهادی مترجمان برای واژه Contentious است که خود معادل برگزیده مترجم انگلیسی (گابریل اَش) برای واژه discutable است، یعنی «سؤالانگیز» یا «مشکوک»… مهم نیست، شاید جمله بعدی از ابهام جمله اول بکاهد: «اگر چنین منظرهای گاهی مشمئزکننده نمیبود…» – اما نه، یک جای کار میلنگد. «اگر گاهی چنین منظرهای»؟ کدام منظره؟ مگر در جمله اول منظرهای وصف شده است که اگر گاهی مشمئزکننده «نمیبود»؟ نمیبود؟ باید به ترجمه انگلیسی مراجعه کرد:
Were it not at times such a repulsive spectacle, …
ایراد کار پیدا شد. نویسنده میگوید، «اگر it گاهی نمایشی چنین نفرتانگیز نبود». بله، نویسنده it را نمایشی میداند که بعضی وقتها واقعا نفرتانگیز است. اما it؟ اگر مترجمان تعجیل نمیکردند زود درمییافتند it به چه برمیگردد. کافی بود جزای شرط را به دقت میخواندند:
Were it not at times such a repulsive spectacle, one could almost admire the audacity with which it tramples the main tenet of the very body of thought that it flaunts as its ideological reference;
آری، پیداست که مرجع تمام itها در این جمله «سرمایهداری» است: اگر سرمایهداری بعضی وقتها نمایشی چنین نفرتانگیز نبود، حتی میتوانستیم آن را بستاییم…». ستایش سرمایهداری؟ بله، چون سرمایهداری با جسارت عقیده اصلی تفکری را زیر پا میگذارد که خود (یعنی سرمایهداری) آن را مرجع ایدئولوژیکی خویش میشمارد، یا به قول نویسنده آن را به عنوان مرجع ایدئولوژیکی خویش به رخ میکشد: سرمایهداری همان نظام فکری را نمایش میدهد (یا به اصطلاح «پُزش را میدهد»: flaunt) که عقیده اصلیاش را لگدمال میکند. خوب، این شد معنای مدام contentious کردن خویش. آنچه در بیان بعضا آیرونیک نویسنده ستودنی است جسارت این نظام است در خالیکردن زیر پای خویش. (و یادمان نرود، مترجمان the very body of thought را «تمامی پیکره تفکر» ترجمه کردهاند و این یعنی کاربرد the very را نمیشناسند). اما اشاره نویسنده به کدام «پیکره تفکر» یا «نظام فکری» است؟ جواب روشن است: لیبرالیسم. لوردون معتقد است سرمایهداری با جسارت (یا حتی وقاحت) عقیده اصلی لیبرالیسم را زیر پا میگذارد. چرا؟ کدام عقیده؟
For it is indeed liberalism that commands, here in Kant’s formulation, to ‘act in such a way that you treat humanity, whether in your own person or in the person of any other, always at the same time as an end and never simply as a means’.
شاید، از دید خیلیها، ایرادی نداشته باشد که مترجمان وقتی به جملهای از کانت برمیخورند خود آستین بالا زده دست به ترجمه بزنند. در انتهای پیشگفتار مترجمان فارسی میخوانیم:
«ضمن سپاسگزاری و امتنان [عادت بدی که رفته رفته شایع میشود: چرا هم «سپاسگزاری» هم «امتنان؟»] از مترجمان زحمتکشی که متون مختلف اسپینوزا را پیشتر به فارسی برگرداندهاند، به ویژه محسن جهانگیری، اسماعیل سعادت، پیمان غلامی و ایمان گنجی که زحمت ترجمه گرانسنگ [ترجمه گرانسنگ؟] و رهگشای «اخلاق»، «رساله در اصلاح فاهمه» و «رساله سیاسی» را بر خویش هموار کردهاند [و گناهی نابخشودنی: تراز و عیار دو مترجم اول و دو مترجم دوم برای هرکس که این کتابها را فقط تورق کرده باشد قابل قیاس نیست]، در ترجمه اصلاحات و گزارههای اسپینوزا به دلایلی عدیده… ترجمههای مستقیم خویش را قرار دادهایم». یادآوری: مترجمان باید از «مترجمان زحمتکشی» چون مرحوم حمید عنایت و علی قیصری و عزتالله فولادوند نیز تشکر میکردند و بعد، «به دلایلی عدیده»، ترجمه مستقیم خود را از ضابطه مشهور کانت در «بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق» میآوردند، آن هم نه به دلایل عدیده، بلکه به یک دلیل ساده: ترجمه مترجمان «جسور» ما از جمله کانت کاملا غلط است. لوردون میگوید سرمایهداری عقیده اصلی لیبرالیسم را نقض میکند چرا که لیبرالیسم، اگر به بیان کانت رجوع کنیم، فرمان میدهد… یک بار دیگر به جمله مترجمان کتاب نظر کنید: «چنان رفتار کن که با انسانیت رفتار میکنی؛ خواه در رابطه با شخص خویش و خواه با هر شخص دیگری که همزمان آن را قسمی هدف به شمار آوری و نه صرفا چون وسیلهای». متأسفانه اگر ترجمه این جمله را به موتور ترجمه گوگل میسپردیم جمله بامعناتری نصیبمان میشد. باز هم به یک دلیل ساده: مترجمان ما اصلا با کاربرد نقطهویرگول آشنا نیستند. نمونههای استفاده نابجا از این علامت در کتاب یکی دو تا نیست. یادآوری: نقطهویرگول خیلی وقتها به جای نقطه میآید، پیش از جملهای توضیحی و تکمیلی که به دنبال جمله قبلی آمده باشد؛ اما معنای جمله قبلی به خودی خود نیز کامل باشد. کانت، به روایت مترجمان ما، میگوید: «چنان رفتار کن که با انسانیت رفتار میکنی؛ خواه در رابطه با شخص خویش و خواه…» این کانت نوظهور به ما توصیه میکند که رفتارمان باید چنان باشد که با انسانیت رفتار میکنیم، خواه در رابطه با شخص خودمان خواه با هر شخص دیگری… فرض میکنیم کتاب «بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق» (ترجمه عنایت و قیصری) و «اخلاق در فلسفه کانت» (ترجمه فولادوند) به فارسی موجود نیستند. فرض میکنیم اولینبار است که یک فارسیزبان با ترجمه انگلیسی جمله مشهور کانت برخورد میکند:
‘act in such a way that you treat humanity, whether in your own person or in the person of any other, always at the same time as an end and never simply as means.’
وقتی پس از humanity به جای ویرگول نقطهویرگول بگذاریم کل معنی از دست میرود و این همان اشتباهی است که مترجمان ما مرتکب شدهاند. کانت میگوید:
‘act in such a way that you treat humanity… as an end and never simply as a means’.
معنای جمله روشن است: لیبرالیسم کانتی میگوید به هیچ وجه نباید با انسان صرفا مثل وسیله برخورد کرد. حرف لوردون این است که سرمایهداری دقیقا همین کار را میکند. سرمایهداری با انسانها مثل وسیله رفتار میکند و بدین اعتبار قاعده کانت را زیر پا میگذارد. اما ترجمه مترجمان زحمتکش که مترجمان کتاب قدر زحمتشان را ندانستهاند: «چنان رفتار کن تا بشریت را چه در شخص خود و چه در شخص دیگری همیشه به عنوان یک غایت به شمار آوری، و نه هرگز تنها همچون وسیلهای.» (ترجمه عنایت و قیصری) و ترجمه خوبتر و روانتر عزتالله فولادوند:
فرمول احترام به کرامت اشخاص: «چنان عمل کن که انسان را، خواه شخص خودت و خواه دیگران، همواره غایت بدانی نه هرگز صرفا وسیله».
پس ترجمه پیشنهادی دو جمله اول کتاب از این قرار است: سرمایهداری مدام خودش را زیر سؤال میبرد. اگر سرمایهداری بعضی وقتها نمایشی چنین نفرتانگیز نبود، حتی میتوانستیم آن را بستاییم که با چنین جسارتی مهمترین اصل همان نظام فکری را زیر پا میگذارد که آن را به عنوان مرجع ایدئولوژیکیاش به رخ می کشد؛ هرچه نباشد لیبرالیسم است که، بنا به تقریر کانت، فرمان میدهد «چنان عمل کن که انسان را، خواه شخص خودت خواه دیگران را، همواره غایت بدانی و نه هرگز صرفا وسیله».
هنوز به لحظه بازشدن باب بحث نسبت اسپینوزا و مارکس نرسیدهایم، بابی که اگر باز شود، لوردون امیدوار است، شاید بتوانیم بعضی شکافهای تفکر مارکس را به یاری نظریه میل یا «کُناتوس» اسپینوزا پر کنیم. چنانکه میبینید، فتح باب امیدوارکنندهای نیست. دو جمله اول دیباچه کتاب نه تنها خوب نیستند درست هم نیستند. جمله بعدی:
«با این حال، در یک چرخش دیالکتیکی مختص پیشرفتهای عمده در [حوزه] کنترل اجتماعی، این ایده که برخی آزادند تا از دیگران به مثابه وسیلهای برای نیل به هدف استفاده کنند، در حالی که دیگران آزادند تا به خود رخصت دهند تا از ایشان بهره بگیرند، ذات راستین آزادی اعلان شده است».
این جمله ابهام کمتری دارد ولی کمی دقیق که میشویم باز اعتمادمان اگر نه سلب قطعا سست میشود. لوردون از «dialectical reversal» سخن میگوید و reversal هرچه باشد «چرخش» نیست: در فرایند کنترل جامعه، خیلی چیزها به صورت دیالکتیکی معکوس میشود. مثال: بعضی آدمها آزادند (برخلاف ضابطه یا فرمول کانت) از دیگران به عنوان وسایلی برای رسیدن به هدفی استفاده کنند و دیگران آزادند به گروه اول اجازه دهند که از ایشان به عنوان وسیله استفاده کنند، و این ذات آزادی شمرده شده است.
شاید بگویید قضاوت درباره یک کتاب برپایه پاراگراف اول آن دور از انصاف است. پس انصاف میدهیم و به مطالعه ترجمه ادامه میدهیم. در پاراگراف دوم، آنجا که اولینبار به واژهای برمیخوریم که از دستگاه فلسفی اسپینوزا اخذ شده است، به این جمله عجیب میرسیم:
«به بندگیگرفتنهایی که موفقیتآمیزند، پیوند میان تاثیرات اندوهناک ناشی از بندگی و آگاهی از به بندگی کشیدهشدن را از بین میبرند؛ زیرا این وضوح آگاهی از بندگی است که همواره به مخاطرات ناشی از برافروختهشدن مجدد افکار شورشی دامن میزند. اگر در پی ترازکردن ضخامت پوسته بندگی با میزان اندک حیرتی که آن موجب میشود، میخواهیم به «هسته سخت» بندگی سرمایهدارانه بازگردیم باید هشدار لابوئسی را به خاطر داشته باشیم».
نکته اول اینکه مترجمان ما علاوه بر کاربرد بهجای نقطهویرگول با کاربرد ویرگول هم آشنایی کامل ندارند. در انتهای مسندالیه به هیچ وجه نباید ویرگول آورد مگر آنکه بیم اشتباه خواندهشدن برود. بنابراین ویرگولی که پس از «موفقیتآمیزند» آمده هیچ وجهی ندارد. اما واژه اسپینوزایی در این جملهها، بنا به ترجمه حاضر، «تأثیرات» است که در ازای affects آمده است. یادآوری: در زبان انگلیسی، غالبا از affect به صورت فعل استفاده میشود. فعل affect به معنای «تأثیرگذاشتن بر چیزی» و «تظاهرکردن به چیزی» یا «تمایلداشتن به چیزی» به کار میرود. اما واژه affect یکی از معادلهای پیشنهادی مترجمان انگلیسی برای واژه «affectus» لاتینی است که در رساله «اخلاق» اسپینوزا آمده است. و یکی از «مترجمان زحمتکشی» که مترجمان ما خود را از نعمت ترجمهاش محروم کردهاند، یعنی محسن جهانگیری، پاورقی مفصل و به معنای واقعی راهگشایی در ترجمه بخش سوم شاهکار اسپینوزا، «درباره منشأ و طبیعت [یا ماهیت] عواطف»، آورده است. اسپینوزا «عواطف» را چنین تعریف میکند: «مقصود من از عواطف احوال بدن و همچنین تصورات آن احوال است، که قدرت فعالیت بدن به واسطه آنها افزایش مییابد یا کاهش میپذیرد، تقویت میشود یا از آن جلوگیری میشود». به گفته آقای جهانگیری، «قرون وسطائیان واژههای affectus، affectia و passio را معمولا به جای هم به کار بردهاند. دکارت affectus را به معنای passsio استعمال کرده که مقصودش از آن همان است که ما آن را «عواطف» اصطلاح میکنیم». خلاصه اینکه اسپینوزا affectus را به معنای احوالی استعمال میکند که «قدرت فعالیت بدن بهوسیله آنها افزایش و کاهش مییابد». به همین اعتبار، جهانگیری واژه «عواطف» را ترجیح داده است. مترجمان ما بیهیچ توضیحی (اما به گفته خودشان، «به دلایل عدیده») معادل آقای جهانگیری را به کار نبرده و معادل ناموجه «تأثیرات» را برگزیدهاند. میپرسید این همه وسواس درباره یک اصطلاح مصداق مته به خشخاش گذاشتن است. اما نه، ترجمه انگلیسی را ببینید:
Successful enslavements break the connection between the sad affects of enslavement and the consciousness of being enslaved.
صحبت از «تأثیرات اندوهناک ناشی از بندگی» نیست. اسپینوزا میگوید: «بردهسازیهای موفق پیوند میان عواطف تأسفآور بندگی و آگاهی از بندهبودن را قطع میکنند». جمله بعدی مترجمان کار را خرابتر میکند. ترجمه انگلیسی:
For it is the clarity of the latter realization that always risking rekindling thoughts of revolt.
مترجمان میگویند، «این وضوح آگاهی از بندگی است که همواره به مخاطرات ناشی از برافروختهشدن مجدد افکار شورشی دامن میزند». وضوح آگاهی از بندگی به مخاطرات ناشی از… دامن میزند؟ بله، کسی که برده شده است از سویی با عاطفهای ناراحتکننده درگیر است و از سویی از وضع بندگی خود آگاه است. بردهسازی وقتی موفق است که بتواند بین آن عاطفه و این آگاهی شکاف اندازد. آگاهی واضح از بندهبودن همواره ممکن است بندگان را از نو به فکر شورش اندازد. جمله بعدی هم جمله عجیب است: «تراز کردنِ ضخامت پوسته بندگی با میزان اندک حیرتی که آن (؟) موجب میشود»؟ ترجمه انگلیسی:
La Boétie’s warning must be kept in mind if we are to return to the ‘hard core’ of capitalist servitude to square the depth of its incrustation with how little amazement it elicits.
باید حواسمان به هشدار لابوئسی باشد اگر میخواهیم به «هسته اصلی» بندگی در نظام سرمایهداری بازگردیم تا پهنای پوسته آن را با حیرت ناچیزی که برمیانگیزد سازگار کنیم. «ترازکردن ضخامت پوسته با میزان اندک حیرت» معنایی ندارد. لوردون میگوید این عجیب است که پوسته بندگی در سرمایهداری چنین پهنایی یافته اما دیگر مایه حیرت نمیشود. برای وفقدادن ایندو باید باز به سراغ هسته اصلی آن رفت و در این راه هشدار لابوئسی در مورد «بندگی خودخواسته» را همواره در نظر داشت.
جای شکرش باقی است که مترجمان passions را (احتمالا) به تأسی از مترجمان زحمتکش قدیمی نه «شورها» که «انفعالات» ترجمه میکنند. ولی این انتخاب نیازمند توضیح و توجیه است، به ویژه وقتی میبینیم «passionate life» را «زندگی عاطفی» ترجمه کردهاند (و البته در بسیاری جاها در همین کتاب، آن را به «زندگی شورمندانه» برگرداندهاند). در دیباچه بیدقتیهایی هم هست: «بازشناسی خصلت عمیقا ساختاری آنها [یعنی عواطف و نیروهای میل]»، «عمیقا ساختاری» در مقابل «deeply structured» آمده است. «آیا اعتبار طرحواره طبقاتیِ دوتایی به نحو شایانی با سربرآوردن تاریخی مدیران مخدوش نشده»، «به نحو شایانی» در ازای considerably ! و این جمله عجیب: «ایده سلطه نمیتواند از تأثیرات این توسعه و تکوین برکنار بماند؛ منظره تحت سلطگانِ خوشحال و خشنود برخورد سادهانگارانه [به مسئله] را آشفته میکند». ترجمه انگلیسی:
The idea of domination could not avoid being affected by this development; approached simplistically, it is unsettled by the spectacle of the happily dominated.
ایده سلطه لاجرم از این تحول متأثر میشود؛ مادام که سادهانگارانه به ایده سلطه نظر کنیم، منظره کسانی که با خرسندی سلطه میپذیرند قرار آن ایده را برهم میزند. (به گفته مترجمان، این منظره برخورد سادهانگارانه را آشفته میکند!)
و این جمله: «سنت جامعهشناختی مرهون از پیر بوردیو که مفهوم خشونت نمادین وی دقیقا سر آن دارد از رهگذر تلاقیهای سلطه و رضایت بیندیشد.» این جمله ساده جمله معیوبی است: مفهوم خشونت نمادین بوردیو دقیقا سر آن دارد از رهگذر… بیندیشد. دقت کنید، فاعل اندیشیدن در این جمله مفهوم خشونت است. این مفهوم سر آن دارد که از رهگذر چیزی بیندیشد! از رهگذر… اندیشیدن در ترجمه فعل مرکب «thinking through» آمده است: به دقت فکر کردن؛ به دقت بررسی کردن. پیر بوردیو مفهوم خشونت نمادین را دقیقا به قصد بررسی دقیق نقاط تلاقی سلطه و رضایت طراحی کرد. ادامه همین جمله به روایت مترجمان: «سرمایهداری تحت تاثیر اقتضائات اشکال ثمربخش نوینش و به یاری پیچیدگی رو به رشد کاربستهای حکومترانیاش…». «کاربست» (معادل فارسی «اِعمال») در ازای practices و «اشکال ثمربخش» در ازای «new productive forms»، یعنی شکلهای جدید تولید… و آخرین جمله دیباچه: «… این امید پدیدار آید که در نهایت سرمایهداری از چیزی صرفا ستیزهجو به امری فراگذرنده گذار کند». بله، دیباچه کتاب در ترجمه فارسی با معادل بدِ «ستیزهجو» برای contentious آغاز میشود و با این جمله بیمعنا به پایان میرسد. ترجمه انگلیسی:
And with that comes also the hope that capitalism can at last move from being merely contentious to being transcended.
«گذار کردن سرمایهداری به امری فراگذرنده»؟ اگر مترجمان از واژه «ترافرازنده» استفاده میکردند، میگفتیم ادیب سلطانی را هم در زمره مترجمان زحمتکش گذشته جای دادهاند اما چنین نیست. مسئله این است که اصلا متوجه معنای جمله نشدهاند. لوردون میگوید در تلاقیگاه انسانشناسی عواطف یا انفعالات (اسپینوزا) و نظریه کار مزدی (مارکس) میتوان در دو مفهوم استثمار و بیگانگی (مارکسیسم) تجدید نظر کرد و بدین سان بحث (یعنی نقد و تحلیل توأمان) سرمایهداری را از نو آغاز کرد، بدان امید که سرمایهداری دیگر صرفا نظامی سؤالانگیز (discutable) نباشد بلکه سرانجام وارد قلمرو امور dépassable شود – این واژه را میتوان surpassable هم ترجمه کرد، یعنی چیزی که میتوان پشت سر گذاشت، چیزی که میتوان از آن فراتر رفت… نه، قرار نیست سرمایهداری «به امری فراگذرنده گذار کند».
فصل اول کتاب در ترجمه فارسی با این جملهها آغاز میشود:
اسپینوزا «کُناتوس» را تلاشی میخواند که «هر چیزی تا آنجا که به واسطه قدرت خویش بتواند، جهد میورزد تا در هستی خویش پایداری کند». اصطلاح مذکور دربرگیرنده تلاشی است مشخص جهت رمزگشایی اینکه این امر به چه نوع عمل انضمامی اشاره میکند یا شخص را به چه عملی وامیدارد و چگونه این امر خویش را به شیوههایی مشاهدهپذیر تجلی میبخشد و آنهایی [نیز] که برای نخستین بار کشفش میکنند، در تکاپوی درک این امر هستند که منظور از پایداری در هستی چگونه چیزی است. با اینحال، اسپینوزا تمام عناصر ضروری جهت فهم آسان معنای این ایده را فراهم میکند و نه فقط رخصت میدهد همه محدوده آن فراچنگ آید، بلکه اجازه میدهد آن را همه جا در حین کار رویت کنیم: «هر چیزی…». (صص ۲-۱)
در شناسه کتابی که «ناشر برگزیده هفدمین، بیستودومین، بیستوسومین و بیستوچهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران» در سال ۹۷ منتشر کرده نام ویراستاری درج نشده است. پس جملههای فوق را خوانندگان باید ویرایش کنند. از «کُناتوس» شروع کنیم: مترجمان سرانجام پاورقی زده توضیح نسبتا مفصلی میدهند که چرا «کناتوس» را به «کوشش» (معادل پیشنهادی آقای جهانگیری) برنگرداندهاند. لب کلامشان این است که کناتوس در اسپینوزا «دارای سویهای فعال و عملورز نیز است که سوژه را به گسترش و ترفیع خویش وامیدارد». و باز در متن از نقل ترجمه پاکیزه و بینقص جهانگیری سر باز میزنند. ترجمه جهانگیری: «هر شیء از این حیث که در خود هست میکوشد تا در هستیاش پایدار بماند« (قضیه ۶). «کوشش شیء در پایدار ماندن در هستی خود چیزی نیست مگر ذات بالفعل آن شیء» (قضیه ۷). توضیح عالی جهانگیری را هم نقل نمیکنند: conatus قانون صیانت ذات است. نخستین قانون طبیعت است. اصل و ریشه همه عواطف است. شامل همه اشیاء است. «رواقیون این نیرو و شوق طبیعی را مخصوص جانوران میدانستند. اسپینوزا آن را شامل همه اشیاء (جاندار و غیرجاندار) میداند و از این حیث میان آنها فرقی نمیبیند: در ذات هیچ چیز نیرویی یا قدرتی موجود نیست که موجب از بین رفتن آن بشود». (اخلاق، ترجمه محسن جهانگیری، صص ۱۵۳-۱۵۲)
البته شاهکار مترجمان از جمله دوم آغاز میشود: «اصطلاح مذکور دربرگیرنده تلاشی است مشخص جهت رمزگشایی اینکه این امر…». (مترجمان سه بار از ترکیب «این امر» استفاده کردهاند که هیچ یک وجهی ندارد.) ترجمه انگلیسی:
This phrase takes a certain effort to decipher,
مفعول فعل decipher «اینکه» نیست! This phrase است: لوردون میگوید «رمزگشایی از این عبارت [منظور تعریف اسپینوزا از «کناتوس» است] اصلا کار آسانی نیست. سعی و زحمت میطلبد». این اصطلاح (؟) دربرگیرنده تلاشی است مشخص…» نه، باقی ترجمه انگلیسی:
and those discovering it for the first time struggle to understand what is meant by this perseverance in being ,…
لوردون در ادامه میگوید: «و کسانی که تازه آن (یعنی تعریف اسپینوزا) را کشف میکنند و میکوشند معنای این پایدارماندن در هستی را درک کنند، میکوشند بفهمند پایدارماندن در هستی دلالت بر چه نوع عمل انضمامی دارد و اشخاص را به انجام چه نوع عمل انضمامی وامیدارد، میکوشند بفهمند این پایدارماندن در هستی چگونه جلوهگر و قابل مشاهده میشود».
Yet Spinoza provides all the necessary elements to make sense easily of the idea, allowing one not only to grasp its full scope but also to see it at work everywhere: ‘each thing…’
بله، وقتی به فرهنگ لغت رجوع میکنیم، یکی از معانی «at work» «در حین کار» یا «در حال کار» ذکر شده اما در جمله مورد بحث «در حین کار» هیچ معنایی ندارد. لوردون میگوید، اسپینوزا تمام عناصر لازم را برای فهم راحت معنای ایده کناتوس در اختیار خواننده میگذارد و به او امکان میدهد نه فقط کل دامنه معانی آن را دریابد بلکه در عین حال تاثیر آن را در همه جا ببیند: در «هر چیز…». «آن را همه جا در حین کار رویت کنیم» بیمعناست. چند سطر پایینتر مترجمان نوشتهاند «… انرژی کناتوس همان زندگی ساده است.» در ترجمه انگلیسی میخوانیم:
«the energy of the conatus is simply life» و البته که این ناشی از بیدقتی است ولی…
البته خوبنبودن ترجمه همیشه معلول تعجیل یا بیاعتنایی به کار مترجمان «کاربلد» نیست. در صفحه ۴ ترجمه آمده:
«لذا بانگ و عتاب کارآفرین را اساسا میتوان اینگونه خلاصه کرد: «حسی همچون انجام دادن چیزی دارم.» خوب، چه عالی! انجام بده! اما به دست خودت انجام بده، اگر میتوانی. اگر چنین چیزی ممکن نیست، مسئله کاملا چیز دیگری است».
درد مشترک ما مترجمانی که در دو دهه اخیر درگیر کار ترجمه متنهای نظری شدهایم، یعنی بدون ارتباط کافی با ادبیات انگلیسی و البته قربانی انزوایی که چهار دهه است موجب گشته اکثر ایرانیها، به رغم آنکه مجبورند در دوران تحصیل دستکم دو زبان فرنگی (عربی و انگلیسی) بیاموزند، نتوانند به هیچ یک از این دو زبان درست تکلم کنند یا درست بنویسند (چه رسد به اینکه فکر و در نتیجه ترجمه کنند، «ترجمه» به معنای کنشی گرهخورده با سیاست و تفکر…)، باری درد مشترک ما شاید این باشد که وقتی به جمله بسیار معمولی و سادهای چون «I feel like do something» میرسیم، از خود میپرسیم یعنی چه. کافی بود یکبار با یک انگلیسیزبان مواجههای واقعی میداشتیم یا چند داستان کوتاه به انگلیسی میخواندیم تا در ترجمه این جمله ننویسیم: «حسی همچون انجام دادن چیزی دارم». فاجعه شاید این نباشد که کتاب نظری دشواری درباره نسبت اسپینوزا و مارکس و حاوی تحلیل بدیعی از سرمایهداری با کیفیتی چنین نازل به فارسی درآمده است. به احتمال زیاد، کسانی که به چنین کتابهایی توجه یا علاقه دارند میتوانند به ترجمه انگلیسی آن رجوع کنند و با کمی تأمل و پرهیز از شتابزدگی و مقاومت در برابر وسوسه انتشار «تمرینها» و «سیاهمشقها» و «چرکنویسهای ترجمه» به فهم ایدههای مطرحشده در آنها نزدیک شوند. فاجعه شاید اینجاست که ناشری «معتبر» کتابی منتشر کرده که در آن چنین جملهای آمده – لوردون میگوید داد و بیداد کارآفرینها را میتوان در جملهای مثل این خلاصه کرد: «دلم میخواد فلان کار را بکنم». وقتی کسی چنین میگوید، باید به او گفت: «خیلی هم خوب، بفرما! بکن! فقط، اگر میتوانی، خودت بکن. اگر نمیتوانی، مسئله به کلی عوض میشود…»
و نمونه دیگر از این دست فاجعهها: «با وجود این، میتوان مفهوم کلیتر را پس از آن مفهومی نامگذاری کرد که از سوی مفهوم کلیتر دربرگرفته میشود» (ص ۵). برای فهم اینکه این جمله هیچ مفهومی ندارد نیازی نداریم با کانت، مارکس، اسپینوزا، امر مطلق اخلاقی، ارزش اضافی یا کناتوس آشنا باشیم. کافی است این جمله را به انگلیسی برگردانیم یا سعی کنیم از ذهن و زبان مترجمان «رمزگشایی» کنیم. به گفته مترجمان، مفهومی هست که از سوی مفهومی کلیتر دربرگرفته شده و ما میتوانیم مفهوم کلیتر را پس از آن مفهوم نامگذاری کنیم. وقتی مترجمی چنین جملهای مینویسد باید بلافاصله از خود بپرسد «چرا من ترجمه میکنم؟» شاید جوابش به خود این باشد «حسی همچون انجام دادن چیزی دارم»، حسی همچون ترجمه کردن متنی… ولی این حس قطعا گمراهکننده است. ترجمه انگلیسی:
One can however choose to name the containing concept after one that is contained by it.
بله صحبت از دو مفهوم است که یکی در حکم ظرف و دیگری در حکم مظروف است. یعنی یکی در نسبت با دیگری اعم یا جامعتر است. بله، بحث بر سر نامیدن مفهومِ جامعتر است. ولی کجای کار میلنگد؟ مسئله اینجاست که مترجمان ما یکبار هم به این جمله ساده برنخوردهاند (نمونهای که میآورم در فرهنگ هزاره آمده است):
The child was named after its father.
منظور این است که اسم پدر را روی پسرش گذاشتهاند. مثلا اگر پدر جیمز نام دارد، نام پسر را هم جیمز میگذارند. یعنی پدر و پسر همنام میشوند. لوردون دو مقوله enlistment و employment را مقایسه میکند. روشن است که «به خدمت گرفتن» مقوله عامتری است و «استخدام» یا «اشتغال» فقط یکی از مصادیق آن است. اما میتوانیم اسم مقوله خاصتر را روی مقوله عامتری بگذاریم که آن را شامل میشود…
در این فصل، لوردون اشاره میکند به اینهمانی «interesse» [در انگلیسی، interest] و «appetitus» [در انگلیسی، desire]. و سپس میگوید هستند کسانی که همسانگرفتن این دو مقوله به مذاقشان خوش نمیآید یا پیامدهای آن را خوش ندارند. ادامه را از روی ترجمه فارسی بخوانیم:
زیرا اگر ذات انسان میل ورزیدن است، [پس] به تبع اینهمانی مزبور باید تمامی اعمال را منفعتخواهانه (interested) تلقی کرد. «پس از گرمای روابط حقیقی و شکوه احساسات چه بر جای میماند؟» از مدافعان هدایای فاقد معرفت بپرسید. (صص ۶-۷)
‘What is left then of the warmth of true relationships and nobility of feeling?’ ask the defenders of the disinterested gift.
ایرادی ندارد ممکن است مترجمان ما آنقدر گرفتار بحثهای نظری و سیاسی باشند که یکبار هم یک داستان به زبان انگلیسی نخوانده باشند تا متوجه شوند در ادبیات انگلیسی خیلی وقتها ابتدا جمله نقل میشود و بعد نویسنده گوینده جمله را ذکر میکند. ولی بدون آشنایی با ادبیات هم میتوانستند حدس بزنند. در جمله مورد بحث ما ask با A نوشته نشده، یعنی ابتدای جمله نیست که مترجمان زبردست ما آن را به صیغه امری بخوانند. لوردون میگوید کسانی که از هدیهدادن بدون چشمداشت دفاع میکنند (یعنی از رابطهای مبتنی بر بیغرضی یا عاری از علایق و منافع شخصی) مسلما از اینهمانیِ میل (ذات بشر) و interest (علاقه-منفعت-چشمداشت) دلخور میشوند و میپرسند، «در اینصورت (یعنی اگر تمام کارهای آدمها از روی چشمداشت باشد) از گرمای روابط حقیقی و احساسهای ناب چه میماند؟» این سؤالی است که این گروه میپرسند نه سؤالی که باید از آنها پرسید.
در همان صفحه اشتباهها یا لغزشهایی هست که اعتمادکردن به متن ترجمه را اگر نه محال بسیار دشوار میکند:
هرچند حقیقت این است که میلی دیگر و بهویژه میلی قوی یعنی میل به فریبایی و افسونگری ما را وادار به انکار وجود منافع میکند؛ به گونهای که مدافعان فقدان منفعت به قربانیان همان فروکاهش فایدهگرایانهای بدل میشوند که قصد مبارزه با آن را داشتند.
It is true however that another desire, and a particularly strong one, the desire for enchantment, keeps impelling us to deny the existence of interests, as if the defenders of disinterest became the victims of the very utilitarian reduction that they set out to combat.
enchantment دو معنا دارد: افسون و جذبه؛ فریفتگی و سرور. یا سحر یا مسحورشدگی. «میل به فریبایی و افسونگری» بیربط است. لوردون میگوید، «بله، میل دیگری، آن هم میلی بس نیرومند، یعنی میل به مشعوف یا مسحورشدن دائما آدم را به انکار وجود چشمداشتها (علایق/ منافع) سوق میدهد، تو گویی (و اشکال اصلی اینجاست، مترجمان as if را «به گونهای» ترجمه کردهاند و معنای جمله یکسره مخدوش شده) مدافعان بیچشمداشتی قربانی همان رویهای میشوند که میکوشند با آن بجنگند، یعنی تقلیل همه چیز به سود و فایده. و چند سطر بعد، فاجعهای دیگر: لوردون از هزینه سنگینی میگوید که طرفداران disinterest به دوش خود میگذارند. آنها از واژه interest به همان معنایی استفاده میکنند که دشمنانشان، یعنی نظریه اقتصادی و فلسفه اصالت سود. ترجمه فارسی:
بدین سان، آنها هزینه مضاعف اعتباربخشی به انتصاب مزبور را متحمل میشوند و اینگونه با صحهگذاشتن بر این تقلیل و با چنین ژستی، بدون هیچ دلیل قابل قبولی از گستردگی یک مفهومِ دارای توان بالقوهای چنین وسیع چشمپوشی میکنند. (صص ۸-۷)
They thus incur the twofold cost of validating the designation, thus ratifying the reduction, and of relinquishing in that very gesture, for no good reason, the breadth of a concept with so much wider potential
لوردون میگوید طرفداران disinterest از دو جهت ضرر میکنند، یعنی هزینهای دو برابر میپردازند، هم نامگذاری دشمنان خود را اعتبار میبخشند («انتصاب» در اینجا هیچ معنایی ندارد. ممکن است موتور ترجمه گوگل در ازای designation واژه انتصاب را پیشنهاد کند ولی در اینجا خبری از انتصاب کارمند یا مقامی نیست) و با این کار بر تقلیلگرایی مخالفانشان صحه میگذارند. این هزینه اول. هزینه دوم اینکه با همین ژست خود را از مفهومی محروم میکنند که وسعت و بالقوگی بسیار زیادی دارد، یعنی مفهوم interest. چند سطر بعد، به این جمله ساده و ظاهرا بیمسئله میرسیم: «مردم در آغاز این کنش معطوف به بینواسازی کامل و سازماندهیشده، فقط با یک انتخاب به حال خود تنها گذاشته شدند: فروش نیروی کار تمایزنیافتهشان.»
In the wake of that act of the most complete, organized immiseration, people were left with only one option, the sale of their undifferentiated labor-power.
«در آغاز» در ترجمه «in the wake of» آمده! شاید به این دلیل که to wake به معنای از خواب برخاستن است (آغاز روز!). البته wake در مقام اسم به معنای «شب عزا» است. چنانکه میبینید، به این جمله معمولی هم نمیتوان اعتماد کرد، بگذریم از عبارت عجیب و مضحک «با یک انتخاب به حال خود تنها گذاشتهشدن»: آدمها در پی آن کاملترین و منظمترین شکل فقر اقتصادی فقط یک گزینه داشتند: فروختن نیروی کار نامتمایزشان.
و در صفحه ۸، اتفاق عجیب و نومیدکنندهای میافتد:
با اینحال، منفعت هر مسیری که برگزیند – از جمله مسیرهایی که از خلال تمامی دیگریهای محتمل و قابل تصور میگذرد – تلاش جهت حفظ و نگهداری هستی به مثابه میل هرگز جز در قالب اول شخص پی گرفته نمیشود.
Yet, whichever path it chooses – including paths that pass through all possible and imaginable others – the effort of persevering in being as desire is never pursued except in the first person.
گذشته از آنکه مترجمان باز مرجع it را گم کردهاند، فاجعه دیگری هم در ترجمهشان روی داده. کسی که به بحث وارد نباشد ممکن است persevering را preserving بخواند، یعنی ممکن است به جای «استقامت نشاندادن و پایداریکردن» ترجمه کند «حفظ و نگهداری» (اشتباهی که مترجمان ما مرتکب شدهاند). اما هنوز هفت صفحه از پاراگراف اول این فصل نگذشته، آنجا که لوردون تعریف اسپینوزا از «کناتوس» را نقل کرده و مترجمان هم البته ترجمه مستقیم خودشان را از آن آوردهاند: «… جهد میورزد تا در هستی خویش پایداری کند».
ترجمه پیشنهادی: کوشش برای پایداری در وجود وقتی این کوشش به منزله میل فهمیده شود فقط به صورت اول شخص میتواند دنبال شود، مهم نیست این کوشش چه مسیری را برگزیند – هر مسیری، از جمله مسیرهایی که از هر شخص دیگری که ممکن و قابل تصور باشد میگذرند.
میشد این لغزش را ناشی از شتابزدگی مترجمان یا خستگی آنان بر اثر کلنجاررفتن با متنی دشوار شمرد اما هنوز ۱۵ صفحه از آغاز دیباچه نگذشته است. نه، شتابزدگی یا خدا میداند احساس وظیفه برای هرچه سریعتر رساندن حاصل کار به بازار بیمار نشر متون نظری به هیچ رو عذر موجهی نیست. از این غلطخوانیها در متن ترجمه کم نداریم: «این دست میانجیگری دخالتی کاملا سرمایهدارانه محسوب نمیشود» (ص ۹) مترجمان ما invention را intervention خواندهاند و لابد باید این لغزش را به پای ناخودآگاه سیاسیشان نوشت که هر ابداعی را از جنس مداخله میبینند. یا در این جمله، «تمام محرکها و مشوقهایی که رابطه استخدامی سرمایهدارانه با موفقیت جهت غنابخشی به چشمانداز خویش… به صحنه میآورد». «با موفقیت» در ترجمه successively آمده است و البته معلوم نیست چرا این لغت به چشم مترجمان successfully جلوه کرده، با این حساب، ممکن است هر لغتی که در آن success باشد برای مترجمان ما مصداقی از موفقیت باشد، successive، successor و succession.
راستش، به گمان من دور از انصاف است که از این مترجمان چشم داشته باشیم جمله دشواری را به فارسی روان و سالم برگردانند اما لطف کنید به این جمله هم نظر کنید:
این تقسیم کار و مبادله بازار پولی ملازم آن که با همراهی خویش تقسیم کار را ورای آستانهای معین تشدید میکند، در طول سدهها به آرامی توسعه یافته است. (ص ۹)
The division of labor, and the monetary market exchange that accompanies it as it deepens beyond a certain threshold, have developed slowly over centuries.
قبول که این جمله آسانی نیست ولی اگر خوانندهای سرعت خواندنش را کمی کاهش دهد و کمی دقت کند تا مرجع it ها را بیابد مسلما به جمله بیمعنای مترجمان ما نخواهد رسید. لوردون میگوید وقتی تقسیم کار از حد معینی پیچیدهتر شود یا بیش از حد معینی توسعه یابد (خلاصه اینکه فعل deepen هم لازم است هم متعدی – در اینجا لازم است و فاعلش هم it، یعنی همان تقسیم کار، است) آنگاه مبادله پولی هم بر آن مزید میشود و با آن تلازم مییابد. باری، تقسیم کار و مبادله از طریق پول در بازار و در تجارت طی فرایندی آهسته و پیوسته و در طول قرنها توسعه یافتهاند.
به گمان من، اگر ویراستار وظیفهشناسی در انتشاراتی که مایل بود این ترجمه را (گویا در اسرع وقت) به بازار کتاب برساند پانزده صفحه اول ترجمه را به دقت میخواند ناشر را از چاپ و نشر کتاب منصرف میکرد. حال که چنین نشده، به چند غلط دیگر در دیگر جاهای ترجمه اشاره میکنم با این امید که مترجمان در حس و میلی که در وجود خود به ترجمهکردن مشاهده کردهاند از نو نظر کنند. (این را بدین جهت میگویم که در حال حاضر، نام یکی از دو مترجم «زحمتکش» این کتاب روی جلد بیش از ده کتاب آمده است، کتابهایی که همگی در دو سال اخیر منتشر شدهاند).
در صفحات ۴۸ و ۴۹ ترجمه فارسی میخوانیم: «باجخواهی از بازتولید مادی، ترس خاصی که بر کسانی تاثیر میگذارد که وضعیت متعارفشان در جهان استخدام تهدید از دست دادن شغلهایشان است…». پیشتر گفتم که مترجمان بدترین معادل را برای یکی از مهمترین مفهومهای کتاب برگزیدهاند: affect (واژه مهم اسپینوزا) را به «تأثیر» برگرداندهاند. اما کار وقتی خرابتر میشود که حتی اگر به جای معادل بد مترجمان معادل بهتر و مطمئنتری بگذاریم مشکل برطرف نمیشود چراکه معادل بد روی خواندن متن اثر گذاشته است. ترجمه انگلیسی:
The blackmail of material reproduction, that particular fear affect whose canonical form in the world of employment is the threat of losing one’s job,…
مترجمان ما نمیفهمند که «fear affect» در اینجا مضاف و مضافالیه است و نویسنده fear را به عنوان یک affect مطرح کرده است و affect مورد نظر در اینجا همان blackmail (مسندالیه جمله) است. برای همین است که اصلا متوجه نمیشوند که لوردون میگوید فرم یا قالب متداول (یا حتی مشروعِ) این affect (عاطفه به مفهوم اسپینوزایی کلمه) در جهان استخدام یا کارهای مزدی همان تهدیدِ بیکارشدن و از دست دادن شغل و در نتیجه حقوق و دستمزد است…
به این جمله ساده در صفحه ۱۰۲ نظر کنید:
«گاهی تمایز میان تلاش موفق در جهت پیکربندی مجدد میل مستخدمان و بندگی محض و ساده بازسازی، به شدت ناچیز است.»
آنچه مترجمان «بازسازی» ترجمه کردهاند reconditioning است نه… و راستش من نمیدانم اینبار چه خطای باصره یا لغزش ناخودآگاهی رخ داده، آخر reconstructing شباهت چندانی به reconditioning ندارد.
در صفحه ۲۶ ترجمه فارسی، مترجمان پانوشتی برای توضیح مفهوم «trickle down» آوردهاند که به راستی جالب توجه است. در اینجا مترجمان «trickle down» را «نظریهای مبتنی بر رخنه منافع و مزایا از طبقات بالا به سوی طبقات پایین» معرفی میکنند. مترجمان میگویند «ریزهخواری» (پیشنهاد مهرداد شهابی) اصطلاح مناسبی است. البته سؤال این است که اصلا چرا مترجمان این پانوشت را آوردهاند. به جملهای دقت کنید که در ترجمه انگلیسی کتاب لوردون اصطلاح «trickle down» در آن آمده است:
«از حاکم، از طریق دوایر متحدالمرکز تابعیت از مراتب و درجات متوالی، تا پایینترین سطوح سلسله مراتب اجتماعی تسهیلات و مزایایی در جریان است که اغلب رخنه به پایینی حیاتی به شمار میرود؛ رخنه به پایینی به لحاظ نمادین و وجودی در قشرهای بالاتر و به لحاظ مادی در قشرهای پایینتر.»
از این جمله چه میتوان فهمید؟ صحبت از تسهیلات و مزایایی است که اغلب رخنه به پایینی حیاتی به شمار میرود. نه، جملهای که میخوانیم بیمعنی است و پاورقی مترجمان هم دردی دوا نمیکند. ترجمه انگلیسی:
From the sovereign, through concentric circles of subordinates of successive ranks, and down to the lowest levels of the social hierarchy, favours and advantages that are often vital trickle down – symbolically and existentially in the higher strata, materially in the lower ones..
فرض کنید منِ نوعی خوانندهایام که از هیچ یک از اصطلاحات اقتصادی سر درنمیآورم. برای فهم معنای جمله فوق، هیچ نیازی به دانش اقتصادی نیست. مترجمان سختکوش ما یک چیز ساده را نفهمیده و جمله را نابود کردهاند. «trickle down» در اینجا فعل جمله است و فاعل جمله دو کلمه favours و advantages است. لوردون مینویسد:
favours and advantages trickle down… .
مترجمان متوجه نیستند که لوردون میگوید الطاف و امتیازاتی که خیلی وقتها ضروری و بسیار مهماند قطره قطره فرو میچکند یا به تعبیری فرو میبارند. بله، مترجم انگلیسی، حال به هر دلیلی، تصمیم گرفته از فعلی استفاده کند که اصطلاح اقتصادی مورد نظر مترجمان فارسی را تداعی کند ولی اگر مترجمان به جای جستوجوی توضیحی برای نظریه اقتصادی مذکور میکوشیدند ساخت جمله را درک کنند ممکن بود (هرچند بعید است) جمله بامعناتری تولید کنند. جالب توجه است که در متن فرانسه (البته نگارنده آشنایی کافی با زبان فرانسه ندارد) از فعل descendent استفاده شده که ترجمه سادهتر و سرراستش میشود: «Come down». خوب، حدس من این است که خود لوردون در اینجا چندان به دلالتهای ضمنی اقتصادی جملهاش نظر نداشته. لوردون میگوید، الطاف و امتیازاتی که خیلی وقتها ضروریاند فرو میبارند (descendent): الطاف و امتیازات مذکور از بالا به پایین سرازیر میشوند (چکه چکه یا قطره قطره؟ شاید)، از رأس هرم جامعه (شخص یا هیأت حاکم) که به تعبیری در مرکز دایره اجتماع قرار دارد و دور تا دور او دایرههایی هممرکز قرار دارند. هر دایره از زیردستان تشکیل شده. خوب، لوردون میگوید امتیازات از مرکز یا رأس سلسلهمراتب جامعه به طرف پایین جاری میشوند – در اقشار بالاتر به وجهی نمادین و مرتبط با هستی افراد (یعنی الطاف نمادین) و در اقشار پایینتر به صورت مادی. لوردون، بر این اساس، ادعا میکند نظریه لابوئسی ناظر به نوعی «ساختار سلسلهمراتب بندگی» است.
اما چرا مترجمان به صرافت افتادهاند پاورقی نسبتا مفصلی درباره «trickle down» بدهند، آن هم در حالی که در متن فرانسه ارجاع یا اشاره واضحی به این اصطلاح نیست؟ جواب را باید در صفحه ۱۵۵ ترجمه فارسی (فصل سوم کتاب) بازجست:
«ارباب-میل به محض بازشناختهشدن و سرشارشدن از شادمانی، به بازشناسی و پدیدآوردن شادمانی برای نزدیکترین ثبتنامشدگانش روی میآورد؛ کسانی که سپس مبادرت میکنند به ادامه بازشناسی دیگران و بدین منوال در سرتاسر زنجیرههای سلسلهمراتبی [مؤسسه، زنجیرههایی] که ناودانهای قسمی اقتصاد قطرهچکانی شادمانی به شمار میروند.»
بعید میدانم کسی از این جمله چیزی دستگیرش شود. خبری هم از پاورقی نیست. مترجمان ما «اقتصاد قطرهچکانی شادمانی» را با حروف کج (ایتالیک) نوشتهاند. چرا؟ در متن انگلیسی آمده است:
«a trickle-down economy of joy». (مترجم انگلیسی فقط «trickle-down economy» را به صورت ایتالیک آورده.) من تعجب نمیکنم. مترجمانی که در فاصله ۸ صفحه یادشان میرود که persevering با preserving فرق میکند، حق دارند واژهای را که در صفحه ۲۶ «رخنه به پایین» ترجمه کردهاند و برایش پاورقی دادهاند و معادل «ریزهخواری» را هم اصطلاح مناسبی برای اشاره بدان دانستهاند، حال که ۱۳۰ صفحه گذشته است (با آنکه روشن نیست کل کتاب را در چه بازه زمانی به فارسی «فرو باراندهاند») به صورتی تازه ترجمه کنند. اینبار مینویسند «اقتصاد قطرهچکانی» و معلوم نیست طی چه فعل و انفعالی «رخنه به پایین» و «ریزهخواری» مبدل به «قطرهچکانی» شده است. (تا جایی که من میدانم، فعلا در متنهای اهل فن از معادل نظریه / فرضیه یا اقتصاد فروبارشی استفاده میشود. محض نمونه، بنگرید به «اتفاق خودش نمیافتد» نوشته پرویز صداقت در سایت «نقد اقتصاد سیاسی».) برای درک اجمالی نظریه اقتصادی «trickle-down» میتوان به ویکیپدیا رجوع کرد: بنا به این نظریه، «باید مالیاتهایی را که از بنگاهها و شرکتها و ثروتمندان جامعه میگیرند کاهش داد تا تشویق شوند در کوتاهمدت در فضای کسبوکار سرمایهگذاری کنند و در درازمدت به کل جامعه سود برسانند…» اما چرا مترجم انگلیسی
«trickle-down economy» را به صورت ایتالیک آورده؟ جواب ساده است: لوردون در متن فرانسه این ترکیب را عینا به انگلیسی ثبت کرده است…
و در پایان، جملهای از فصل سوم کتاب را با ترجمه مترجمانمان بخوانیم:
«در واقع به همین دلیل است که وظیفه اپیتوموجنسیس سرمایهدارانه دستانداختن مستخدمان به تمام معانی ممکن اصطلاح مزبور است (pull the legs of). نخست با به حرکت واداشتن مستخدمان که به معنای بازگشت به دلالتهای مبنایی [و ابتدایی اصطلاح] خود-متحرکی است؛ [یعنی] واداشتن ایشان به حرکت دادن خویش و در مادیترین معنای فیزیکی آن.»
هیچ مترجمی از دیکشنری بینیاز نیست. شک نیست که لغتنامههایی مثل هزاره مرحوم حقشناس برای ما مترجمان نعمت است اما برای کسانی که با ادبیات (انگلیسی و فارسی) بیارتباطند، آن نعمتها میتوانند نقمت شوند. مترجمان نوشتهاند «وظیفه اپیتوموجنسیس سرمایهدارانه دست انداختن مستخدمان به تمام معانی ممکن اصطلاح مزبور است». اصطلاح مزبور؟ ترجمه انگلیسی:
For this is indeed the task of capitalist epithumogenesis, to pull the legs of the employees, in all the senses of that expression.
بله، به فرهنگهای لغت که رجوع کنید، ترکیب «pull one’s legs» را «دستانداختن» ترجمه میکنند. ولی وقتی نویسنده میگوید «همه معانی این تعبیر» خواننده از خود میپرسد مگر «دستانداختن» چند معنی دارد. متن فرانسوی:
Fair marcher les salariés, tel est bien la tâche de l’épithumogénie capitaliste, et en tous les sense du terme.
فرض کنید تسلط شما بر زبان فرانسه مثل نویسنده مقاله حاضر بسیار کم باشد ولی همه درها به رویتان بسته نیست. رجوع میکنیم به Wiktionary:
faire marcher:
۱. (literally) to make someone walk.
۲. (idiomatic) to fool someone, usually as a joke.
ترجمه تحتاللفظی جمله لوردون: «به کار واداشتن حقوقبگیرها (salariés) همانا وظیفه اپیتوموژنیِ کاپیتالیستی است، به همه معانیِ ترکیبِ به کار واداشتن». لوردون جمله بعدی را باز با همین ترکیب آغاز میکند: «les faire marcher»؛ مترجم انگلیسی جمله دوم را با «to get them move» آغاز میکند. «دو راهحل برای یک مسئله»: ۱) ترجمه تحتاللفظی: زیرا وظیفه اپیتوموژنی کاپیتالیستی دقیقا همین کشیدنِ پاهای حقوقبگیرهاست، به همه معانی این تعبیر (یعنی «کشیدن پاهای حقوقبگیرها»)؛ ۲) راهحل دوم مخاطرهکردن است: زیرا راست این است که کار اپیتوموژنی کاپیتالیستی دقیقا «سرِ کارگذاشتن کارگران و کارمندان است، به همه معانی کلمه. (در این ترجمه، میتوان گفت سرِ کار گذاشتن هم به معنای لفظی هم به معنای کنایی: نمیگویم این بهترین راهحل است ولی قطعا بهتر از «دستانداختن» است که فعلا در فارسی یک معنی میتواند داشت. من میتوانم واقعا کسی را سر کار بگذارم – «to make him work»- و میتوانم او را سرِ کار بگذارم، یعنی دستش بیندازم.)
طرفه اینکه مترجمان ما عنوان کتاب را هم به کمک دیکشنری ترجمه کردهاند و مطلبی بس پیش پاافتاده را از نظر انداختهاند. در فرهنگ هزاره، در مقابل واژه willing این معادلها آمده: ۱. علاقمند، مشتاق ۲. حاضر، آماده ۳. با کمال میل. در ذیل این مدخل، این ترکیب هم آمده: «be willing to do sth»، یعنی «مایل/ حاضر بودن که…؛ خواستن که…؛ راضی بودن که… عنوان کتاب در انگلیسی اشاره دارد به رساله مشهور اتین دو لا بوئسی (از بنیانگذاران فلسفه سیاست مدرن در فرانسه که در قرن ۱۶ میزیست و عمرش به ۳۳ سال هم نرسید):
Discours de la servitude volontaire ou le Contr’un
(= discourse on voluntary servitude, or the Anti-Dictator)
این رساله دستکم دو بار به فارسی ترجمه شده است و با عنوان «گفتار در بندگی خودخواسته» شهرت یافته. در ابتدای مقاله، اشاره کردم که عنوان اصلی کتاب در فرانسه «سرمایهداری، میل و بندگی: مارکس و اسپینوزا» است. به هر دلیل، مترجم انگلیسی عنوان را کمی تغییر داده است. من فکر میکنم ترجمه عنوان بهتر است به اصل فرانسه وفادار باشد. البته لابوئسی از «بندگی خودخواسته» یا «طاعت ارادی» حرف میزند و به گمانم مترجم انگلیسی در willing به will نظر داشته: او از کسانی حرف میزند که با کمال میل و از روی اراده (و نه اجبار) بندگی میکنند: بندگان خودخواسته؟ شاید… ولی این بحث را زمانی میتوان ادامه داد که مترجمان صادقانه از نشر کتاب عالی فردریک لوردون با این کیفیت پشیمان شوند. آنها قصد دارند باب بحث بسیار مهمی را باز کنند… این در، باز نشده، بسته شده است؛ دلیلش را مترجمان ما بهتر از هرکس دیگر میدانند، باید بدانند.
منبع: روزنامه شرق
نظرات مخاطبان 0 4
۱۳۹۷-۱۱-۳۰ ۱۴:۴۰ 160 126
۱۳۹۷-۱۲-۰۵ ۰۹:۱۷صبا 24 24
۱۳۹۷-۱۲-۰۶ ۰۰:۱۳ 44 6
۱۳۹۷-۱۲-۱۶ ۲۳:۰۰ 4 6